نتایج جستجو برای عبارت :

خاطره‌ها

هیچوقت از خاطره هایی ک خودتون قبلا با کسی داشتین با کس دیگ خاطره نسازین واسه کسی رویا نسازین چون وقتی بفهمه اولین نفری نبوده ک اینارو باهاش تجربه کردین و تو ذهن شما این خاطره با کس دیگ شکل گرفته بدجور از درون میشکنه 
خیلی بد 
تمام مزه ی یه خاطره به در دسترس نبودنشه. به این که فکر کنی و تلاش کنی تا تکه پاره هایی ازش رو به یاد بیاری. به نظرم عکس، فیلم یا هر چیز دیگه ای شبیه اینا، جلوی این احساس رو می گیره. اصلا خاطره انگیز یعنی چیزی که نمی تونی تکرارش کنی. حداقل به سادگی نمی تونی تکرارش کنی.
دلنوشته کمبود خاطره
من حالم خوب بود,فقط کم حرف میزدم و زیاد میخوابیدم,به یه گوشه خیره میشدم و صورتم خیس میشد,لباس نمیخریدم وفیلم نمیدیدم,غذای کم وسیگار زیاد.
گفتن حال روحیه مناسبی نداری,دکتر رای به بستری شدنم داد.
چهار ماهه که بستری شدم,اولا بهش میگفتن دیوونه خونه اما الان میگن کلینیک.
امروز یکی از بیمارا دلیل حال بد منو فهمید,میگفت:ازکمبود خاطره رنج میبرم.
اما من حرفش رو جدی نگرفتم چون کلی خاطره دارم,همه یه شکل و بایه نفر, من و دوست خوبم,تنه
سال پیش مهر موبایلم رو دزد برد. لب خیابون گریه میکردم و نعره میزدم ....مامان گفت فدای سرت.یه گوشی بهتر میخری، نو مدل جدید. گفتم مامان چی داری میگی، همه چی که پول نیست. خاطره هام چی...
آدم هرچی کمتر با دیگران دنبال ثبت خاطره باشه بعدها راحت تر خواهد بود. به لحظه هامون عمق ندیم... خاطره ساختن مثل خالکوبی کردن هست. 
همه ماها خاطره هایی داریم خاطرات خوب یا بد ولی برای من فقط یک خاطره خوب بود که مثل معجزه وقتی توی بدترین و سخت ترین موقعیت تمام عمرم اومد دنیامو رویایی کرد
واز وقتی که رفته یادم نمیاد هیچ چیزی از زندگیمو انگار همش یک خواب بوده
لطفا ناراحت نشو، دارم کاری میکنم که روح و ذهنم بفهمه که تنهاشدم و باور کنه
این کارو میکنم که بلند بشمچ
 اسفند
 هر چه سرد، هرچه سخت اما در پی اش بهاری هست
 درست مثل زندگی که روزهای سختش هرچه طاقت فرسا اما در گذر است..
. آدم ها می آیند با خودشان شوق می آورند، 
امید و رشته های نازک دلبستگی رشته ها که طنابی ضخیم شد
 از ترس به دام افتادن میروند از آنها کوله باری می ماند پر خاطره
 و دلبستگانی که در خاطره ها جا می مانند...
 فراموشی گره کوری ست که به دست زمان باز میشود
 اسفندِ رابطه ات در گذر است
 خاطره ها را دَرس کن و بهار را با حال دیگری آغاز کن
 #پریسا_زا
خاطره کار فرهنگی باحال
خاطره کار فرهنگی باحال
 
خاطره کار فرهنگی باحالبعضی وقتا وصف یک سری ازین کارهای باحال و خودجوشِ فرهنگی را که می‌شنوی، حالت خیلی خوب می شود.
مثلا یکی از این کارها مسابقه کتابخوانی‌ ای هست که در عرض ۲ ساعت توی مدارس برگزار کردند.بچه‌ها خیلی خوششون اومده بود.هم بخاطر اینکه ۳-۲ساعتی از کلاساشون پیچونده شده بودو هم اینکه ساعات درسایی که به نظر خودشون به درد زندگیشون نمی خوره، کتابای مفید خوندند.جالب بود براشون که همونجا
شده از چشم کسی سست شود دستانت؟
یا که از دیدن او لزره بیفتد جانت؟
شده در شهر خودت مثل غریبی باشی!
به تمنّا برسد قسمتِ آبت ؟نانت؟
شده با درد شبی همدم گریه بشوی؟
یا که یک زخم قدیمی بکند گریانت؟
شده یک خاطره ات زخم جدایی باشد
که به ذهن آوری و رود شود چشمانت؟
روز و شب مُردم و در خاطره ها در حبسم!
شده یک خاطره عمری بشود زندانت!؟
پارمیدا مقیسه
یاد اون خاطره ام افتادم تو بچگی که توی یه کتاب مصور از مدرسه، یه خونه چوبی بود و من خیلی ازش خوشم اومد. یه چیز مثل ایوون بزرگ داشت و من پیش خودم تصور میکردم که اینجا زندگی میکنم با خانواده ام و دوستام هم با خونواده هاشون اینجا هستن. واقعا خیلی خیلی خوشم اومده بود از این فکر ! یهو در حین خوندن کتاب سالار مگس ها که میگن این جنگل مال ماست، یاد این خاطره افتادم. :)
امـــــروز عجیب دلم برایَت تنگ استـ..دو لیوان چـــــاےدو صندلےدو بلیتـ سینمایکـ نیمکت دونَفـره در پارکـو باقے دو نَفَره هایمانتَحقق پیدا مےکردحلا قضیہ تفاوت داردیک لیوان آبقرص مُسکـنکز کردن در گوشه تاریکـ اتاقیکـ نیمکتـ پرت در پارکـو ضَجـهحالا که نیستے من و یکـ دنیا خاطره از تو، دو نَفَره هایی داریم..اینجـــــا جایَتـ خالیستـــ صاحبـ یک دنیا خاطره
از جمله سفرهایی که جزو خاطره انگیزترین ها
هستند، سفر به یک جزیره در دل دریا است. خوشبختانه ایران با داشتن جزیره هایی
مانند کیش سفرهای خاطره انگیز بسیاری می سازد. ولی خاطره انگیز بودن این سفرها
منحصر به طبیعت و جاذبه های جزیره نیست بلکه کیفیت بی بدیل جزیره است که بیشترین
تاثیر بر مسافران می گذارد و از لحاظ روانی مسافران را به آرامش سوق می دهد. هتل
های کیش هم به درستی عمل کرده و سفر خاطره انگیز را در بستری آرامش بخش برای
گردشگران مهیا کرده اند.
تو نو بهار منی
همیشه کنار منی
در اوج بی قراری من
تویی که قرار منی
 
صدای پای نسیم
مرا به خاطره برد
میان خاطره ها 
تو در خیال منی
 
در این مسیر خطیر
پر از شرارت و گیر
تو آمدی چون شمس
و دستگیر من
 
خبر نداشت به عشق
زلال می شود آب
در آن میس و جامی
که می دهد صنمی
 
تاثیر بعضیا تووی زندگی آدم بیشتر از یه اسمه، بیشتر از مدت حضورشونه...
انقدر زیاد که یه روز به خودت میای و می‌بینی همه‌ی فکر و ذکرت شده یه نفر!
شاید اون یه نفر، هیچوقت نفهمه که باعث چه تناقضی توی زندگیت شده، اما تو می‌دونی که اون، تنها دلیل تنهاییت بوده و تو، توی همه‌ی تنهاییات به اون پناه بردی. 
آرزو دادی... خاطره گرفتی!
آدما، با آرزوهاشون به دنیا میان، با خاطره‌هاشون می‌میرن.
کاش، آخرین خاطره‌ای که قبل از مرگ به یاد میارم، تو باشی...
برای اولین بار در زندگیم برای خونه ی بابام رفتم نونوایی:)))
یاد اون خاطره مشهورم افتاده بودم معلوم نبود کدوم از شاطر ها همون آدم نا متعادلی بود که اون خاطره رو برام درست کرد! جا داشت پیداش میکردم پخخخخخخ کنم بهش، اما خب نمیشد!!!!
بیوگرافی بازیگران
 
عکس های خاطره اسدی
خاطره اسدی (زاده ۷ مهر ۱۳۶۲، تهران) بازیگر سینما و تلویزیون ایران است. فارغ التحصیل لیسانس رشته بازیگری از دانشگاه هنر و معماری دانشگاه آزاد در سال 86 می باشد، دوره بازیگری را در مدرسه هنر و ادبیات صدا و سیما در سال 81 گذرانده است.
برای ادامه خواندن مطلب رویبیوگرافی خاطره اسدی + عکس کلیک کنید
همه‌چیز تند و تند و تند می‌چرخد.. می‌گذرد.. تمام می‌شود.. تو نیستی دیگر که دوشادوش‌مان باشی.. تو آرام و مهربان و در سکوت مطلق به‌خواب رفته‌ای.. هیچ‌چیز نمی‌تواند آرامشت را بگیرد.. می‌روی.. می‌روی و ما را با هزارهزار خاطره تنها می‌گذاری.. خاطره‌ی روزهای خاله‌بودنت، مادری کردنت، خاطره‌گفتنت، از تهِ دل خندیدنت.. چه‌طور فراموشت کنم که خانه‌ات، خانه‌ی خاطرات کودکی‌مان بود. دستانت، گرم و مادرانه.. نگاهت، آرام.. مهربانی‌ات، دریای بی‌نهایت
خودم قلبمو درد میارم و از دردش مست میشم. نمیدونم چرا. فقط میدونم این حالِ بد و این قفل زدن رو آهنگای شجریان، این همه خاطره ای که زنده میشه و همه و همه ش رو دوست دارم! خوبیش، همینه که شجریان هیچوقت من رو یاد خاطره ی یه فرد نمیندازه! شجریان فقط یاداور لحظه ست. لحظه و غم و فرار از واقعیت ها. همین هم یه نعمتیه نه؟ 
 
سلام سلامممم
حالتون چطوره؟!:)
حالا باز آمــد؛ بویِ مـــاهِ مدرسه
بوی بازی های راهِ مـــدرسه
بوی ماه مهر… ماهِ مهـــربان
 
فصل مدارسه :) عطسه گلم منو به چالش خاطره مدرسه دعوت کرد که یکی دوتا از خاطره های تلخ یا شیرین مدرسه رو تعریف کنیم
اولش بهش گفتم من۶ساله از مدرسه فاصله گرفتم چیزی یادم نمیاد بعد انقد من بچه آرومی بودم(جون خودم) که هیچ خاطره ای ندارم!
بعد یکم فکر کردم دیدم چندتا خاطره بی نمک یافتم:)) خیلی سعی کردم که طولانی نباشه ولی شد:/
 
خا
در این پست دانلود اهنگ منو هیشکی نمیفهمه جز تو یه نفر برای دانلود در سایت بلاگ موزیک قرار داده می شود
دانلود اهنگ منو هیشکی نمیفهمه جز تو یه نفر (علی یاسینی) با لینک مستقیم کیفیت 320
دانلود آهنگ جدید علی یاسینی ما با هم خاطره داریم ( کیفیت اصلی Mp3 ) دانلود آهنگ جدید علی یاسینی ما با هم خاطره داریم موزیک جدید و زیبای خواننده علی یاسینی ... منو هیچکی نمیفهمه جز تو یه نفر دلو بردار هرجایی ببر نگهش دار پیش خودت…
دانلود آهنگ علی یاسینی ما با هم خاطره د
سلام دوستان به دلیل جذاب‌تر شدن وبلاگ تصمیم گرفتم سربرگی را ایجاد کنم‌، این سربرگ با نام (خاطره‌ها) راه اندازی خواهد شد و قصد دارم در آن همه بازی های قدیمی و خاطره‌انگیز را نقد کنم شما دوست‌داران بازی‌های قدیمی نیز می‌توانید از علایقتان بگویید یا حتی می‌توانید نقدی از یک بازی‌خاطره‌انگیز برای من بفرستید و با نام شما در وبلاگ قرار می‌گیرد امید‌وارم همه راضی باشید‌.
شاید تعداد خاطره های خوبمون هر فصل یکی باشه...
شاید کم باشه...
ولی انقدر خوبن ک با دیدن عکس هاش اشک شوق میریزم من...
انقدر خوبن ک تک تک ثانیه هاش یادمه...
با همون شوق و ذوق و با همون لذت...
 
***
 
از میان همین روزها و شب ها پیداش شد؛مثل هزار چیز دیگر که پیدا شد و هیچکس نمیداند...
 
بازگشت به دنیای فیلم های جنایی و کارآگاهی و ادای دینی به آگاتا کریستی به همراه خاطره بازی و سرگرمی ولی نه فقط سرگرمی و خاطره بازی صرف، چاقوکشی فیلمی است در نگاه اول سرگرم کننده ولی در زیر متن خود حرف های دیگری نیز برای گفتن دارد.
ادامه مطلب
و من مهاجرم...
مهاجر زاده شده و مهاجر مانده ...
من در تمام فصل ها مهاجرم ‌‌‌‌‌....
فصل ها و روز ها و سال ها میگذره و من هنوز مهاجرم ...
من از لبخند عزیزام فقط تصویر دارم و هیچ 
از آغوششون فقط خاطره 
و از عطرشون ...
سهم ما از هم فقط خاطره هایی از گذشته است ..‌
و من دردناک هنوز مهاجرم ...
میترسم میترسم این داستان هیچوقت تموم نشههه ...
تورا با تمامم میخواهممم ...
 
  #خاطره #شهید_والامقام #سیدمرتضی_آوینی #وعده_ما_بهشت یکی از فرماندهان جنگ روایت می‌کند: خدا رحمت کند «حاج عبدالله ضابط» را. برایم تعریف می‌کرد خیلی دلم می‌خواست #سید_مرتضی_آوینی را ببینم. یک روز به رفقایش گفتم، جور کنید تا ما #سید_مرتضی را ببینیم . خلاصه نشد. بالاخره آقا #
ادامه مطلب
سلام...
الان که اینو مینویسم، تو خونه تنهام... از صبح یعنی تنهام...
خیلی وقته که دلم میخواست باز بیام وبلاگ و باز مثل قدیما بنویسم... معنی بنویسم این نیست که من نویسندم یا فلان... اتفاقا از اول انشام هم ضعیف بود... الان هم این چند خطو که نوشتم میرم چند بار از اول میخونم ببینم نگارشم درست بود یا نه... که صد در صد باز هم غلط دارره!
فقط میخوام بعضی چیزهارو ثبت کنم... خیلی خود سانسوری دارم و  قبلا بخاطر همین خودسانسوری یا امینت یا ترس از لو رفتن تو دنیای واق
خاطره اولین هدیه کتابم، کنار ضریح ارباب
خاطره اولین هدیه کتابم، کنار ضریح ارباب …
 
خاطره اولین هدیه کتابم، کنار ضریح ارباب …
با شوق فراوان کتاب رو برای خودم خریده و همراه با یه کتاب دعا گذاشته بودم توی کوله ام.میخواستم تا توی ازدحام جمعیت و صف طولانی تا رسیدن به ضریح امیرم (که نزدیک به یک ساعت طول کشید.) اون رو بخونم.اما تو این انتظار یک ساعته، هدیه اش کردم به یک خانم مشهدی که نزدیک من توی صف بود …ایشون با ذوق کتاب رو گرفت و قبل از هر کاری هم
دانلود آهنگ حمید هیراد به نام و تو خندیدی و از خاطره ها جا ماندم ( عشق گاهی سبب گم شدن خاطره هاست ) با کیفیت بالا 320 لینک مستقیم mp3 موزیک صوتی همرا با متن ترانه
دانلود آهنگ و تو خندیدی و از خاطره ها جا ماندم ( عشق گاهی سبب گم شدن خاطره هاست )
ساده از دست ندادم ، دل پر مشغله را ////
تا تو پرسیدیو مجبور شدم مسئله را ////
»──|…///#×|──«
عشق آن هم وسط نفرتو باروتو تفنگ ////
دانه انداختو از شرم ندیدم تله را
─|…///#×|─
عشق آن هم وسط نفرتو باروتو تفنگ
دانه انداختو
 متن آهنگ عماد محمدی به نام خاطره
تکست آهنگ خاطره از عماد محمدی

از خاطره هایم خبری جز تو ندارم
ابری تر از آنم که به تدریج ببارم
ابری تر از آنم که بترسانی ام از سیل
در سوگ تو میبارم و بارانی ام از سیل
دلواپس دلتنگی و دلواپسی ام باش
هم بستر و هم بغض شب بی کسیم باش
از فاصله گفتی و از این فاصله مردم
جز خاطراتت به کسی دل نسپردم
 بعد از تو پر از خواهش چشمانت شب آرامش
بانو جان دل من‌کو
بعد از تو تلخ و غمگینم سردرگم بی تو من اینم
دل تنگم بی تو بانو 
تو
یه شامپویی دارم که بوش برام خاطره‌انگیزه اگرچه هر تلاشی کردم نتونستم معین کنم که مربوط به چه خاطره‌ای هست. اونچه ازش در ذهنم ثبت شده یه حال خوب عاشقانه هست و خب همین کافیه که هربار احساس فقدان کردم رفتم و این شامپو رو به موهام زدم و حالم خوش شد.
یه چیزهایی واقعی نیست مربوط به بازنماییه و خدا میدونه چقدر عوامل در این بازنمایی دخیلند. انگار کن داستان زندگی خودت رو بنویسی.
و ساعت ۴ صبح من به کسی فکر می کنم که به من فکر نمی کن
و حس می کنم خیلی وقت که از ذهنش پاک شدم
به یه دوستی از دست رفته فکر می کنم
و تصمیم اینکه شاید ادامه اون درست نباشه
شاید امتدادش فقط بخاطر اصرار من تا حالا بوده
و بهتر بهش بگم دلم برات تنگ میشه خیلی زیاد ولی قرار توام تبدیل به خاطره ها بشی
خاطره ای که چند سال بعد بگم یادش بخیر امیدوارم سلامت باشه هرجا که هست
من اصرار به موندن ادم ها نداشتم
چون هیچوقت اصرار من هیچ تاثیری نداشته
با کدوم خاطره یا تجربه روز دختر رو تبریک بگیم؟!خاطره تنهایی کلاس تشکیل دادن در غیابشون...بلاک کردن بعد از اشتباه...نگفتن کنسلی کلاس و بیخودی سر کلاس موندنشون...کمک نکردن بهشون وقتی سر یه مبحث کمک میخواستن...سو تفاهم با شوهر یکی ازشون یا نجات دادن دوتا دختر که گیر کرده بودن ؟!این آخری غیر دخترای کلاس بودش
خاطره راز خط کش ژله ای
خاطره راز خط کش ژله ای
 
خاطره راز خط کش ژله ایاز جمله ی”دختر خوبی باش” خسته شدم!!!خیلی وقت ها بقیه فکر می کنند که ما دخترای پرانرژی که البته کمی هم شیطنت داریم، دوست نداریم دختر خوبی باشیم!اما حواسشون نیست که خوب بودن برامون تعریف نشده!همیشه دوست داشتم کسی رو داشته باشم که راه و چاه رو یادم بده و مثل یک دوست همراه و همرازم باشه.………………………………بابام میگه مثل دخترخاله ات باشه !!!مامانم میگه از دختر همسایه یاد بگیر !!!!ام
شب بود و کنار جوی تنهایی ها
من خسته ترین آدم دنیا بودم
در سیل عظیم خاطره غرق شدم
وابسته ترین آدم دنیا بودم
شب ، پر زد و در خط افق روز آمد
من بودم و تنهایی و چشمِ خوابم
خورشید کنار من نشست و من باز
ماندم چه بگویم تز دل بی تابم
روزم به سر  آمد و دوباره شب شد
اما من آزرده به نور آغشته
هرشب که دوباره آمد و روز شده
داغ و غم من مثل خودش یخ بسته
خاطره بی سوادی
خاطره بی سوادی
 
خاطره بی سوادیهمیشه هر جا حرف از بی سوادی می شد خیال می کردم تو دنیای امروز فقط پدربزرگ ها و مادربزرگ ها هستند که سواد ندارند.از این بابت خوشحال بودم که همه بچه های کشورم سواد دارند و کسی مشکل بی سوادی ندارد.
یک شب که قرار بود با خانواده به جمکران برویم با خودم قصد کردم به نیت ظهور چند تا کتاب کم حجم و جذاب درباره آقا با خودم ببرم و بدهم که مردم بخوانند.توی صحن جمکران راه می رفتم و خوب چشم می گردوندم که کتاب رو به ک
شراب. خاطره. یادآوری. اندوهی منتشر در فضای لایتناهی. سیگار. مرزِ باریکِ حالِ خوب و حالِ بد. صدای مرضیه. من به این انباشتگی و فشار حافظه و خاطره عادت دارم. کلماتِ سلین. مرگ قسطی؛ "دوباره تنها شدیم، چه‌قدر همه چیز کند و سنگین و غمناک است". عرق. که زمستان جز زخم، برف هم دارد. راه رفتن بر روی آن مرزِ باریک. آسمانِ سیاه و زمینِ سفید. معلق بودن در آن فضای لایتناهی...
هروقت از جاده ی پیچ در پیچ حاشیه ی شهر رد میشیم پدرم خاطره ی تکراری اش از چهل سال قبل رو برای بار هزارم تعریف میکنه.خاطره ی سالی که خوک های جدید روی کار اومده بودن و خوک های قبلی که سرنگون شده بودن رو توی توی گونی های بزرگی میکردن و از این صخره ها و کوه های سنگی بلند اطراف شهر پرت میکردن پایین.پدرم اون سالها جوانی بوده به سن و سال حالای ما.چهار سال کوچکتر یا بزرگترش فرقی نمیکنه...سالها گذشته اما پدرم خاطره ی فریادهای مردهای توی گونی که از ارتفاعا
امروز روزِ سبک کردن سیستم از هر چیز اضافی بود، عکس، فیلم، برنامه و آهنگ! همین طور که به عکس ها نگاه می کردم، یا با دکمه Delete جواب رد به سینه اونها می زدم و یا با دکمه سمت راست می رفتم سراغ عکس بعدی! یه سری از تصاویر، تصاویری بودن که به هر نحوی سال های گذشته ازشون خاطره داشتم، حالا یا تصویر زمینه بودن، یا کسی برام فرستاده بود و یا روایتگر یه خاطره بود و یا حتّی تصاویر شخصی بود که دیگه نیازی به بودن اونها احساس نمی کردم و اون جذّابیت سال های قبل رو ب
آن روز تنها بودم؛ و من و تو ساعت‌ها با هم حرف زدیم. باران برای تو که آن سر شهر بودی زودتر شروع شد و برای من که این سر شهر بودم دیرتر آمد. تمام چیزهایی که غلط بودند حس درست بودن داشتند. یا آن عید را یادت هست؟ و آن کتاب را؟ باآنکه سرت شلوغ بود برای خواندنش وقت گذاشتی؛ و در آخر حتی دوستش نداشتی؛ و من فهمیدم چقدر من و تو فرق داریم؛ و فهمیدم چقدر می‌توانیم حس‌های جدید از هم یاد بگیریم. یا آن روز را یادت هست که گفتی شب حالت بد شده بود؟ و من چقدر از اینکه
حامی معاونت اجتماعی و فرهنگی شهرداری منطقه ۵با اطلاع دادن این شناسایی گفت: «همزمان با فرارسیدن هفته گردشگری، ۵ تا۱۱مهر ماه، ستاد گردشگری منطقه با همکاری شهرداری ناحیه۷، مسابقه خاطره نویسی از بهترین جا های دیدنی خواه زادگاه دانش آموزان را برگزار می درنگ.» ارباب«حسین دلبری» افزود: «در این مشق دانش آموزان می توانند در یک صفحه خاطرات شیرین خود را از بهینه مکانی که رفته اند یا زادگاهشان بوده، تصنیف و برای شهرداری منطقه واقع درون خیابان آیت ا
نقش یک خنده پر رونق را، برلبم می بینی
جان من راست بگو از چه سبب
کوه اندوه مرا، تو ندیدی هرگز؟
دیگر امروز چه سود، به تو اندیشیدن
تو که رفتی ای کاش، همه خاطره هایت را نیز
با خودت می بردی
وای ای خاطره ها
 ای شیاطین عذاب آور شب
که سپردید مرا در غم و تنهایی و تب
بگذارید فراموش کنم
قصه هرچه که بود
قصه هر چه که رفت
و دگر باز نگشت
| امیر غریب |
یکی از سفرهای خاطره انگیزی که هر ایرانی حداقل
یکبار باید آن را تجربه کند سفر به اصفهان است. شهری پر از جاذبه های گردشگری اصیل
ایرانی که در گوشه و کنار آن به وضوح می شود دید. اصفهان جلوه گاه خوبی از تاریخ،
فرهنگ و هنر ایران از دوران صفوی تا به امروز است. خاطره انگیز بودن این سفر تنها
در این قسمت نیست و تمام نمی شود. با وجود هتل های اصفهان و کیفیت بی بدیل آن ها،
اقامتتان نیز یکی از خاطه انگیزترین و بهترین تجربه هایتان خواهد بود. پس بی ربط
نخواهد بو
خاطره یادت باشد
خاطره : یادت باشد…
 
خاطره یادت باشد…آنقدر از خوندن کتاب لذت بردم که دلم نمی اومد کلش رو یک جا بخونم، ریز ریز می خوندم و از خوندنش لذت می بردم.اما آخر کتاب رو گذاشتم تو حرم بخونم.نشستم رو به روی ضریح،حس و حال کتاب انگار با حس زیارت گره خورده بود،می خوندم و اشک می ریختم،صورتم خیس خیس شده بود و زمان از دستم در رفته بود…نزدیک اذان /بود…خیلی دوست داشتم کسان دیگری رو هم تو این حس زیبا شریک کنم،کاش می شد خیلی ها این کتاب رو می خوندن
یادمه توی دانشگاه که بودیم ، دانشگاه به هر دانشجو یک ماشین حساب کاسیو داد. اونوقت یکی از سرگرمی های تمام دانشجوها برنامه نویسی با این ماشین حسابها بود. خلاصه ما کارهایی با اون ماشین حسابها می کردیم که جای خالی کامپیوتر را برامون پر می کرد. یه جورایی مثل مسابقه بین دانشجوها بود که هر کسی یه کار محیر العقول تر می کرد با این ماشین حسابهای بدبخت، جلوتر میفتاد.
 
این هم یه خاطره ای بود که الان یادم افتاد
چه حس خوبیست وقتی دفتر خاطراتت را ورق بزنی و خاطره هایت را مرور کنی
با خاطرات شیرین لبخند برلبت مینشیند و با خاطرات تلخ اخم میکنی
ولی هردوی اینها طعم شیرینی میدهند
وقتی صفحات وب رو مثل دفتر ورق میزدم،با هرپستی که برخورد میکردم یک یادش بخیری در ذهنم میگذشت...
چه روزها وساعت هایی پشت سیستم مینشستم و مطالبم را تایپ میکردم..چه ساعتهایی را به خاطر یک پست مفید وخوب دنبال مطلب بین کتابهایم میگشتم...چه با ذوق وسلیقه مطلب مینوشتم و اکثر عکسهارو متن ن
خاطره نوسی برای راه افتادن دست برای نوشتن خیلی کمک میکنه.

3 نوع خاطره(اتفاقات) داریم: فردی.جمعی.جهانی

فردی: که مربوط به خاطرات شخصی و خصوصی فرده.

جمعی: تنها گروهی از مردم شامل اون میشن.مثلا دهه شصتی ها با مدرسه موشها خاطره دارن.

جهانی: مواردی که تمام جهان از وجود اون اتفاق خبر دارن و دستخوش تغییر شدن.مثل جنگ جهانی دوم.
اگه کسی از خاطره فردی استفاده کنه،داره از زندگی خودش برای دیگران پرده برمیداره و به نمایش اون دعوتشون میکنه
گاهی خاطره، جمعیه
نمیدونمـ چرا هر وقت اینقدر تو این دنیا گمـم میرم سراغ انیمیشن راپونزل و مریدا. شاید چون انیمیشن های والت دیزنی لند مثل سفید برفی و سیندرلا برمیگرده به زمان کودکیـم.. ولی اون زمان هم شیرین نبود که بگم این تمایل منو به سمت زمانی میبره که کاملا آسوده بودم! اما میتونم بگم کاملا بی دغدغه بودمـ.. همیشه باید پناهی واسه آدم باشه؛ پناه بر عِشق، پناه بر شعر، پناه بر خاطره ها هر چقدر تلـخ حتی! گفتم خاطره، یاد مامان خاطره میوفتم، مگه میشه یه آدم و اینقدر د
﷽ ✅ خاطره‌ای زیبا از زبان مرحوم حجت‌الاسلام سیدعلی اکبر ابوترابی : ✍️ در اسارت، اذان گفتن با صدای بلند ممنوع بود. ما در آنجا اذان می‌گفتیم، اما به گونه‌ای که دشمن نفهمد. روزی جوان هفده ساله ضعیف و نحیفی، موقع نماز صبح بلند شد و اذان گفت. ناگهان مأمور بعثی آمد و گفت: «چیه؟ اذان می‌گویی؟ بیا جلو»!
ادامه مطلب
گویا عشق از جنس خاطره است و نسبت به چیزی در گذشته وجود دارد. نوستالژی است که با گذشت زمان و انتزاع هرچه بیشتر از واقعیت و ابژه خویش قوی‌تر می‌گردد. اگر اینطور باشد عشق در لحظه و نسبت به یک چیز موجود بوجود نمی‌آید، به تدریج و نسبت به آنچه از دست رفته شکل میگیرد و تمنایی نسبت به به‌دست آوردن دوباره آن ایجاد میکند و از این رو وصال، عشق را نابود میکند! چون عشق نوستالژی است! سوژه آنرا به وجود می‌آورد چون به درد نوستالژی علاقه بی‌مورد می‌ورزد!
اد
خاطره ترک اعتیاد
 
خاطره ترک اعتیادآنقدر با دختر دایی ام سر وکله زدم و با استدلالهای من درآوردی اش کشتی گرفتم که گفت: هرچه تو بگویی، اصلا یک هفته نمی خوانم، با خنده ادامه داد ببینم تو دیگر چه از جانم میخواهی!ماچی به لپ های تپلویش فرود آوردم و گفتم پس بیا این ۳ تا کتاب را بگیر به جای این رمان اینترنتی هایت بخوان.باغر و ناله مخصوص دهه هشتادی ها قبول کرد!
هنوز ۳ روز نشده ۲ تا کتاب هارا پس آورد و گفت تموم شد دختر عمه توروخدا کتاب داری بدی؟خندیدم و ک
خاطره بد آموزی کتاب
خاطره بد آموزی کتاب
 
خاطره بد آموزی کتابنخوانده بودمش…فقط از یک فرد فهیم تعریفش را شنیده بودم.کتاب را به چند نفر دادم که بخوانند…یک نفر که کتاب را پس آورد و گفت این چه کتابی است؟ بدآموزی دارد!آنقدر ترسیدم که همان روز شروع کردم به خواندن کتاب…به هرجای کتاب که می رسیدم باخودم می گفتم: عه عه عه این جایش بدآموزی دارد.اما جلوتر که می رفتم می دیدم آنکه مسئله ی خاصی نبود…کلی موقع خواندن کتاب با خودم حرف می زدم:اینجا؟
خب اینجا
خاطره :از کارایی های فیزیک
 
از همان نوجوانی هایم، روابط اجتماعی خوبی داشتم اما ارتباط با بعضی ها برایم سخت بود. این یکی هم از همان ها بود! جلو رفتم کتاب را دستش دادم و لبخند زدم و برگشتم. هنوز چند قدمی دور نشده بودم که صدایم کرد. برگشتم به سمتش. گفت: نمی تونم بخونم. خیلی پیامک برام میاد.یاد شاگردانم افتادم. گفتم من خودم معلم فیزیکم، برای بچه های کلاسم از این کتاب ها بردم. خیلی خوششون اومد. حیفه نخونی!با تعجب بسیار نگاهم کرد: به شما نمی خوره معلم ب
من خاطره چندانی از پدربزرگ پدریم ندارم...۳ ساله بودم که فوت شدن...تنها خاطراتم فقط تعریف هایی هست که مامانم از پدربزرگم کرده....خوبی هایی که گفته و جوری که صدام میزده.... تا یاد دارم خاطراتم از هر دو مادربزرگا و پدربزرگ مادریم بوده....
و امروز.... دفتر عمر آقاجونم برای همیشه بسته شد...و شد خاطره.... که یادم بیاد و بگم بابابزرگم اینجور بود و اونجور....
آقاجونم رفت....خیلی قشنگ رفت...خودش میدونست وقت رفتنه....تسلیم شد.... وصیتشو کرد....حلالیت هاشو طلبید....همه رو
باسلام و تبریک سال نو 
تعطیلات ابتدای فروردین فرصت خوبی است برای تورّق بعضی از کتبی که مدت‌ها انتظار خواندنشان را می‌کشیدیم.اگر خاطره‌ی خوشی از کتاب خوانی در ایام نوروز دارید، می‌توانید برای ما ارسال نمایید.
نظرات کاربران در ادامه مطلب.این پست در حال بروزرسانی ست.
ادامه مطلب
دل را به هوای تو، ویرانه ای ساختم
        بگذار برود این دل بر باد،خاطره ای ساختم
موشک و بمب چه ترس باد بر این دل؟
       که با خاطره ی چشم تو خرابه ای ساختم
این ثانیه را بنگر بر این عظیم شهر
      که بی تو از شهر، سوخته شهری ساختم
هر جا را بنگری ز جای پایم
      جز خاکستر مگر رده پایی ساختم؟
تو که بر باور من،همان پُتک تخریبی     که با خاطرت از هر شهر خرابه ساختم!
+ نوشته های من صرفا نوشته های دل من است،نه وزنی دارند نه قافیه ای! نوشته های من یک مشت حرف
چقــدر باید بگذردتا مـن در مـرور خـاطراتموقتی از کنار تــو رد میشوم،تنـــم نلــرزد…بغضــم نگیــرد…
 
 
تکثـــیر مــے ‌شـــونــد و نــمے ‌مــیرند …سلـــولـــ ‌های خـــاطـــره‌ ات در مـــن …
 
 
 
بعضی وقت ها شریک تمام خاطراتتفقط یک شماره ی خاموش است . . .
 
 
 
چه تلخ است علاقه ای که عادت شود . . .عادتی که باور شود . . .باوری که خاطره شود . . .و خاطره ای که درد شود . . .
 
 
 
 
بعضی دوستیا شوخی شوخی میان و جاگیر میشن توی دلت !تبدیل به یه عشق عمیق می
دختر چندماهه و مامانش روی صندلی کناریم نشستن. دختر کوچولو با کنجکاوی منو نگاه می‌کرد و تا یهو پنجره و بیرون رو دید، توجه‌اش جلب تصاویری که سریع رد می‌شدن، شد. دستم رو به صندلی جلو گرفته بودم تا از ترمزای ناگهانی در امان باشم. وقتی متوجه شدم داره بیرون رو نگاه می‌کنه، قید ترمز و اتفاقات بعدش رو زدم؛ دستم رو برداشتم تا بتونه یه تصویر کامل و بی‌مزاحم که احتمالاً به نظرش عحیب میاد رو ببینه. خواستم سالها بعد وقتی اولین خاطره زندگیش رو یادش میاد
امروز که داشتم با اتوبوس برمیگشتم، تویه لحظه خاطره ها شبیه یه بوی آشنا از ذهنم رد شد
انقد شدید بود که دلم خواست سرم رو بذارم شونه ی بغل دستیم و دستش رو بگیرم و محکم نگهشون دارم
ولی بغل دستیم یه دختره بود که داشت از پنجره بیرون رو نگاه میکرد و هیچ رقمه دلش نمیخواست سرش رو بچرخونه اینطرفی..
پس چشمامو بستم و به دو هفته ی دیگه این موقع فکر کردم
شاید یکی از دستاشو قطع کنم برا همیشه پیش خودم نگهشون دارم.
از اتوبوس که پیاده میشدم خیلی جدی به این قضیه فک
خیلی‌ها خاطره نویسی را کاری عبث و بیهوده می‌دانند، همان طور که خیلی‌ها برای وبلاگ‌نویسی هم ارزشی قائل نیستند. اما تحقیق جدیدی که انجام شده است، نشان می‌دهد که اگر اقدامی برای ثبت خاطرات، ایده‌‌ها و اندیشه‌های خود نکنید، این فشار فکری و انبار کردن اسرار یا اطلاعات، با ایجاد جدالی درونی در دو ناحیه مغز، باعث کاهش عملکرد شناختی شما می‌شوند.
ادامه مطلب را در اینجا بخوانید: تأثیرات خاطره نویسی بر روی ذهن
خیلی‌ها خاطره نویسی را کاری عبث و بیهوده می‌دانند، همان طور که خیلی‌ها برای وبلاگ‌نویسی هم ارزشی قائل نیستند. اما تحقیق جدیدی که انجام شده است، نشان می‌دهد که اگر اقدامی برای ثبت خاطرات، ایده‌‌ها و اندیشه‌های خود نکنید، این فشار فکری و انبار کردن اسرار یا اطلاعات، با ایجاد جدالی درونی در دو ناحیه مغز، باعث کاهش عملکرد شناختی شما می‌شوند.
ادامه مطلب را در اینجا بخوانید: تأثیرات خاطره نویسی بر روی ذهن
وقتی دیوانه ساز ها ، نگهبان های آزکابان ، به کسی نزدیک می شدن، تمام امید و شادی رو ازش می گرفتن. 
فکر کردن به یه خاطره شاد و قوی ، اون ها رو از بین می برد 
فکر کنم وردش : اکسپکتوپاترونوم بود
بعدشم یه حیوون نقره ای محافظ از نوک چوبدستی میومد بیرون و اون سیاه ها رو میخورد
پس همگی انرژی هامونو جمع می کنیم ، روی خاطره شاد و قشنگمون تمرکز می کنیم و باهم تکرار کنیم : اکسپکتوپاترونم
 
مثلا من می تونم به چشم هات فکر کنم که نقطه ضعف منه ... به همه خاطرات خ
درس خوندن کلا چیز مزخرفیه مخصوصا که از اول اولشم فراری باشی
تا زور بالای سرت نباشه درس نخونی 
تمام امتحانای خردادمو شب امتحانی خوندم 
نمره کلاسی و مستمر اینا حالیم نبود و نیست
میگن دخترا درس خونن و پسرا فراری و تنبل پس این همه دخترایی که دی ماه و شهریور دارن پاس میکنن همشون منم ؟
دقیقا وضع الانم اینه . هیچ اهمیتی به دوران امتحان کلاسی ندادم و شب امتحانی دارم حساب کتاب میکنم سال بعد انتخاب رشته کدوم رشته چرتو قبول میشم
بعد یکم فکر میکنم میگم 
زمان میگذره
آدمایی که الان هستن شاید بعد ها تو زندگیمون نباشن...نه که بمیرن یا هرچی...
اما یه روزی میاد که مثلا بهترین‌دوست دوران دبیرستانت ...دیگه باهات یه غریبه اس...چون زمان زیادی گذشته...
این علقه ها از بین میرن و ادمای جدید میان...
آدمایی که قبلا نبودن...
 
به این فکر میکنم که آدمایی که تاریخ موندنشون تو زندگیمون تموم شده رو نمیشه نگه داشت...حتی با تبریک تولد ...حتی با بیرون رفتن.قدم زدن و گروه کلاس ۳۰۳ انسانی ۹۴ تلگرام!هرچی...آدمایی که میرن...آدم
دانلود آهنگ آرون افشار یار قدیمی
هم اکنون شنونده موزیک جدید و فوق العاده ی * یار قدیمی * با صدای زیبای هنرمند محبوب و مشهور , آرون افشار باشید.
 
دانلود آهنگ آرون افشار به همراه متن, پخش آنلاین و بهترین کیفیت (کیفیت اصلی) از رسانه مدیاک
Download new song by Aron Afshar called Yare Ghadimi With online playback , text and the best quality in mediac
 
متن ترانه آرون افشار به نام یار قدیمی
یک دنیا حرف و یکخیابان پر از دلتنگیمن به تو باختمتو داری با کی میجنگیبی خبرم از تو منم و بغضی جانانهسهم من از
دارم به این فکر میکنم کاش از همون بچگی خاطره نویسی میکردم..ثبت لحظات شیرین یاحتی نیمه شیرین:)
اگه نوشته بودم الان نوشتن یه خاطره از مشهد راحت تر بود برام..
الان نمیدونم از چی بگم..از کجای بهشت..از کدوم سفرم به بهشت..
یعنی بهشت قشنگ و خوش حال و هواتر از این میخواد باشه؟!
قبل اولین سفرم به مشهد رو اصلا یادم نمیاد ارتباطم چطور بود با امام..
اما دقیق تو اولین سفرم تو دلم یه معامله کردم باهاش خیلی طلبکار باهاش معامله کردم..حتی  دستور دادم…معامله سنگین
دانلود آهنگ جدید سعید فشکی به نام خاطره هامون
Текст песни Khaterehamoon Saeid Feshki
چه دیر فهمیدم که قلبمКак поздно я осознал свое сердце
توو سینم فقط واسه تو میکوبه В моем кино это только тебя бьет
تو بودی تک چراغ هر شب تارم

ادامه مطلب
چه زود آدم ها یادشون میره بدون همدیگه خیلی تنها میشن ... 
 
 
چه زود قلب ها میشکنن... 
قلب ها رو میشکنن ... 
با هم قهر میکنن ... 
و از هم دور میشن .
تو دلشون فقط برای خودشون موسیقی دوره می کنن... 
اما نمی فهمن ... 
که بدون هم هیچ هستن ... 
بدون خانواده هاشون ... 
بدون بعضی دوستانشون ... 
و یا حتی بدون فرشته های نجاتشون . 
دفتر خاطره نمینویسن هاااا ! 
اما همیشه تو دلهاشون اثر خاطره هایی هست که برای دوباره تکرار شدنشون جان شون رو تقدیم آنها میکنن... 
آخه "بعضی آ
 
خاطره : فوری ۳ بار بگو قوری گل قرمزی
 
خاطره : فوری ۳ بار بگو قوری گل قرمزینخند!اگر تونستی ۵ با پشت سر هم بگی قوری گل قرمزی!یا مثلا بگی ۶ سیخ کباب سیخی ۶ هزار !!دیدی سخته!
……حالا حسابش را بکن ۲-۳ ساعتی بود که توی صحن راه می رفتم و مردم را دعوت می کردم که بیایند کتاب های نمایشگاه را ببینند!چند تا کتاب توی دستم مونده بود. قرار بود این سری کتاب ها که تموم شد، بریم خانه.زائری را نشانه گرفتم، نشستم کنارش و شروع کردم به حرف زدن. دوست داری کتاب بخونی؟بله!
یه کلبه‌ی سرد و مرطوب، یا حتی یه خونه‌ی نمور ِتاریک که گوشه‌ی شهر افتاده. وقتی عین چی داره بارون می‌آد و همه‌ی جوارح آدم تیر میکشه از درد و اونجاست که خاطره مثه فواره می‌زنه بیرون از همه جای وجودِ آدم. از همه چیز. خاطره‌ی چیزهای تموم شده. پری از آرزوهای نرسیده و لحظه‌های نداشته. دردِ ناشی از ادامه دار نبودنِ اون لحظه‌هایی که تجربه کردی. و حسرتِ لحظه‌هایی که هیچ‌وقت نداشتی.‌ همه‌چی تموم می‌شه به یکباره. قبل اینکه بفهمی چی شده و کی اتفاق
خاطره ی فضای مجازی ، کتاب و روشنگری
 
خاطره ی فضای مجازی ، کتاب و روشنگریمن آدمیم که توی فضای مجازی خیلی فعالم و همشم آنلاینم.الآنم پیج اینستا دارم، اون موقع که تاریخ مستطاب آمریکا رو می خوندم که خیلی کتاب باحالیه و توش مبحث سیاسی داره و کاریکاتورای جالبی داره که همینطور که می خونی ناخودآگاه خندت می گیره، طراحی جالبی داره…یه سری عکس کتاب رو گذاشتم استوری اینستام و نوشتم باحالترین کتاب سیاسی که خوندم و یه دیزاین خاصی طراحی کردم ، یه عکس خوش
 
اسفند هر چه سرد،هرچه سخت اما در پی اش بهاری هستدرست مثل زندگی کهروزهای سختش هرچه طاقت فرسااما در گذر است!آدم ها می آیند با خودشان شوقمی آورند،امید و رشته های نازک دلبستگیرشته ها که طنابی ضخیم شداز ترس به دام افتادن میرونداز آنها کوله باری می ماندپر خاطره و دلبستگانی که در خاطره ها جا می مانند...فراموشی گره کوری ست که به دست زمان باز میشوداسفندِ رابطه ات در گذر استخاطره ها را درست کن،و بهار را با حال دیگری آغاز کن!
بابا جان! قلبم خالی است. مرگ تو با تهی شدن وجود من برابر بود. انگار چیزی را گم کرده‌ام و ان چیز تو هستی. ندیدن و نبودن تو برایم سخت است. دیگر منزل پدری برای من چه معنی میتواند داشته باشد؟ وقتی تو نیستی تا باغچه ها را آب بدهی؟ تو نیستی تا در را به روی ما باز کنی و ساکت و آرام یک گوشه بنشینی و بازی بچه‌ها را نگاه کنی. خانه خالی است، قلب ما خالی است.
تک‌تک سلول‌های بودن ما درد می‌کند. حالا دیگر من از چه کسی سراغ بچگی‌هایم را بگیرم؟ خاطره اولین کفش‌
بعضی از خاطره‌ها
شکل فایل‌های ویروسی‌ان
دیدی هی حذفشون می‌کنی
اما
باز بر‌می‌گردن...
شیفت دیلیت هم اثری نداره روشون...
انگاری جا خوش کردن تو حافظه...
حالا تو نه اینکه در مقابل این خاطره‌ها باشیا...نه...
تو در جریان اینا شناوری...
می‌برنت؛ هرجا که بخوان...
اصلا یه موقع طوری از این دنیا
و ازین هستی دورت می‌کنن
که وقتی به خودت می‌آی؛ می‌گی
کدومش حقیقته؟
یادها مثل قطاری می‌مونن
که اصلا نمی‌دونی چجوری سوار شدی..
مقصدش کجاست...
فقط میری
میری
میری
م
برنامه چند روزه سفر ریختم. می‌خوام بیگ لبوفسکی خودم باشم. همین‌قدر رها. همین‌قدر پذیرای همه اتفاقاتی که میفته. همین‌قدر بی‌خیال...هر سال یه خاطره برای خودتون بسازین. حتی تو بدترین سال زندگی‌تون اگه فکر می‌کنید همین امساله. یه خاطره که 40 سال بعد بگین سال 98؟ آره یادمه... و یادتون بیاد که چند روزی دهن زندگی رو سرویس کردین اون سال :)
من از رمضان‌های زیادی خاطره دارم. از رمضان‌های کودکی و نوجوانی که نور ایمان هنوز قلبم را روشن نگه داشته بود گرفته تا رمضان آن سال سیاه که همان روز دومش پدربزرگم را از دست دادم و نور ایمان خاموش شد و سال‌های بعدترش که به بی‌اعتقادی و دنبال جای دنج گشتن برای خوردن ناهار گذشت. با این همه اگر قرار باشد روزی برای بچه‌ای که معلوم نیست داشته باشم یا نه، خاطره‌ای از رمضان تعریف کنم، قصه‌ی رمضان آن سالی را تعریف می‌کنم که ایمان و اعتقادی برایم نم
پکیج تندیس دست و پا کودک
 
پکیج تندیس دست و پا کودک محصولی از سایت خاطره ساز میباشد جهتن متوقف کردن زمان بچگی بچه هاتون، بچه ها بسرعت بزرگ می شوند و تنها خاطرات آنها باقی می ماند . ساخت تندیس دست و پا روشی ست برای زنده نگاه داشتن یاد دوران خوش کودکی دلبندان شما
جهت خرید بر روی لینک زیر کلیک کنید.
 
پکیج تندیس دست و پا کودک 
تو را به جای همه کسانی که نشناخته‌ام دوست می دارمتو را به خاطر عطر نان گرمبرای برفی که آب می‌شود دوست می‌دارمتو را به جای همه کسانی که دوست نداشته‌ام دوست می‌دارمتو را به خاطر دوست داشتن دوست می‌دارمبرای اشکی که خشک شد و هیچ وقت نریختلبخندی که محو شد و هیچ گاه نشکفت دوست می‌دارم
تو را به خاطر خاطره‌ها دوست می‌دارمبرای پشت کردن به آرزوهای محالبه خاطر نابودی توهم و خیال دوست می‌دارمتو را برای دوست داشتن دوست می‌دارمتو را به خاطر بوی لا
شیعه ی حیدری ام به مذهبم مینازمز ازل حیدری ام به سرورم مینازم
سرورم علی بُوَد به غیر او نیست کسی ...... وصی خاتم النبی، بهشت من تویی علی
فاطمه بنت اسد در حرم امن اللهیدلبر آورده ثمر که نام او بُوَد علی
علی آن شیر بُوَد که فاتح خیبر بودعلی آن کسی بُوَد که صاحب منبر بود
علی ولی خدا و علی وصی نبیعلی همان که خوابید به خوابگه ازلی
علی بود و نبود مصطفی و فاطمهکه از این عشق آن را بوده خاطره
خاطره بین علی و فاطمهبوده زجر آور ترینِ خاطره
کوچه های شهر پر ز د
دانلود دفتر خاطرات نوروزی 1398
ویژه های پایه اول ، دوم ، سوم  برای ایام نوروزی 1398
تعداد صفحات این فایل 15 صفحه  بصورت pdf قابل چاپ
شرح مختصری ازین فایل
دفتر خاطرات نوروزی من ویژه سال 1398
 
دانلود پیک داستان نویسی و خاطره نویسی نوروز 98 پایه اول ابتدایی
فرمت فایل : pdf 
تعداد صفحات فایل : 35 صفحه
توضیحات فایل:
پیشاپیش فرارسیدن این نوروز باستانی را به همه دوستان تبریک عرض میکنیم
و سالی پر از خیر رو برکت را برایتان آرزومندیم
 
این فایل پیک داستان نویسی 
بعضی از خاطره‌ها
شکل فایل‌های ویروسی‌ان
دیدی هی حذفشون می‌کنی
اما
باز بر‌می‌گردن...
شیفت دیلیت هم اثری نداره روشون...
انگاری جا خوش کردن تو حافظه...
حالا تو نه اینکه در مقابل این خاطره‌ها باشیا...نه...
تو در جریان اینا شناوری...
می‌برنت؛ هرجا که بخوان...
اصلا یه موقع طوری از این دنیا
و ازین هستی دورت می‌کنن
که وقتی به خودت می‌آی؛ می‌گی
کدومش حقیقته؟
یادها مثل قطاری می‌مونن
که اصلا نمی‌دونی چجوری سوار شدی..
مقصدش کجاست...
فقط میری
میری
میری
م
به تازگی آهنگ جدید سیاوش قمیشی به نام ببخش منتشر شده است که شما در ادامه می توانید این آهنگ را با کیفیت 128 و 320 دانلود کنید.
 
دانلود آهنگ سیاوش قمیشی - ببخش با کیفیت 320
دانلود آهنگ سیاوش قمیشی - ببخش با کیفیت 128
 
منو ببخش که حرمت اون همه خاطره شکستمنو ببخش که قایق یه زندگی به گل نشستمنو ببخش که بودی و این همه سال ندیدمتتنهایی گریه کردی و حتی یه بار نشنیدمتزیبا ترین خاطره پاییز پشت پنجرهخواستم بدونی این روزا حال من از تو بترهصداقت ترانمه بغضی که
یک دنیا حرف و یکخیابان پر از دلتنگیمن به تو باختمتو داری با کی میجنگیبی خبرم از تو منم و بغضی جانانهسهم من از تو پرسه تو شهر دیوانهای یار یار یار قدیمی بی تو پر از خاطره هاتم رفتی از تو بی خبرم منای یار یار یار قدیمی بی تو نفس تنگی گرفتم در هوایت رهگذرم منای یار یار یار قدیمی بی تو پر از خاطره هاتم رفتی از تو بی خبرم منای یار یار یار قدیمی بی تو نفس تنگی گرفتم در هوایت رهگذرم مناز زمین و از زمان دلگیرم نیستی و بی تو من از دست میرمنیستی و حال دلم د
باید اعتراف کنم اینستاگرام جامعه هدف فوق العاده ای برای همه چیز داره حالا چه هدف تجاری باشه چه خاطره نویسی باشه! نمی دونم چرا هیچ وقت نتونستم به اینستاگرام به چشم یه وبلاگ نگاه کنم و توش بنویسم!
البته دروغ چرا چندبار تلاش کردم اما بی فایده بوده! شایدم تصمیم بگیرم یه روزی،خاطراتم رو هم تو وبلاگ بزارم هم اینستاگرام! 
البته این مورد بی تاثیر نیست که جامعه هدف وسیع همیشه درون خودش کلی نخاله داره و نظراتی که حاوی لودگی هست آدمُ دلسرد می کنه از نوش
خب خب وارد فصل مدرسه ها شدیم و هممون کلی روزای خوبو تو این دوران گذروندیم. خیلی دلم برای اون روزا تنگ شده و طبق این چالش قراره یکی دوتا خاطره تلخ و شیرین تعریف کنم.
حقیقتش من خاطره ی تلخ آنچنانی ندارم و از اون روزا بیشتر خاطرات شیرین و خنده دار یادمه، الانم کلی فکر کردم ولی بازم چیز خاصی یادم نیومد.
فقط اولین چیزی که یادم اومد این بود که سال پیش دانشگاهی مدرسه ای
ادامه مطلب
ی روز تو مدرسه بودیم...بخاطر ی مراسمی رفتیم نمازخونه با دوستام...
بعدش سقف نماز خونمون ی قسمتیش اومده بود پایین ...دوستامم(قد بلندا...من که قدم کوتاهه کلا*-*)...میپریدن دستشونو بزنن به سقف و خلاصه میخورد...بعد منم اومدم برا اینکه متفاوت عمل کنم پامو اوردم بالا که یک نریو چاکی(اسم حرکت پا تو تکواندو)بزنم خلاصه فرش سر بود منم جوراب پام بود یهو دیدم زیر پام خالی شد...پخش زمین شدم*-*
الان ی سال و نیم از اون موضوع گذشته هنوزم دوستام یادشون میاد ی ساعت بهم می
متن ترانه سینا سرلک به نام بدرقه

 
بدرقه کردم تورابا اشکای بی امانمزندگی کردن پس از تونیست هرگز در توانمرد پاهای تو بر قلب من و این کوچه ماندهدرد از تو دور ماندن جان به لب هایم رساندهخاطره های تو چون زخمی که مرهمی نداردلحظه ای راحت مرا به حال خود نمیگذارداز جهان بعد تو جز خلوتم سهمی ندارمبا تو و بی تو ندارم من به تنهایی دچارمخاطره های تو چون زخمی که مرهمی نداردلحظه ای راحت مرا به حال خود نمیگذارداز جهان بعد تو جز خلوتم سهمی ندارمبا تو و بی تو
همیشه همه جا همه به متانت و خانومی نجمه حرف میزنن، مصداق کم گو و گزیده گو درموردش صدق میکنه واقعا، فک نمیکنم کسی ازش خاطره بدی داشته باشه از بس خانوم و خوش اخلاق بود
همیشه بهم میگفت دعا کن عاقبت بخیر بشم و دعا کن همیشه راه درستو انتخاب کنم، از این حرفا زیاد میگفت کلا خدا بیامرز که خدا اینجوری انقد قشنگ عاقبت بخیرش کرد! شهادت!
درباره عکسای عروسیش باهم حرف میزدیم دوهفته پیش که قرار بود خودم عکاسش باشم
۲۳۵- طعن حسود کی شعر خوشا نگیزد خاطره حزین باشد   یک نکته ازیندفترگفتیم و همین باشد از لعل تو گر یابم انگشتری زنهار   صردملک سلیمانم در زی رنگین باشد غمناک نباید بود از طعن حسود ای دل       شاید که چو وابینی خیر تودرین باشد هرکو نکند فهمی زین کلک خیال … طعن حسود – کی شعر خوشا نگیزد خاطره حزین باشد – غزل — ۲۳۵
منبع : فالگیر
Download New Music Khatere By Masoud Sadeghloo On Fazmusic
متن آهنگ خاطره از مسعود صادقلو
دوباره خنده هات بی رنگ و رو شدن کی حالتو بد کرد
برو ولی اگه دلت هوایی شد بدون فکر برگرد
برو ولی هیچوقت یادت نره که من چشم انتظارتم
دیوونه حالیت نیست دلت باهام نیست اما بیمارتم
من که میدونم باز برمیگردی چه کاریه این همه نارو و نامردی
من که میدونم تو دووم نمیاری تو با من یه دنیا خاطره داری
من که میدونم باز برمیگردی چه کاریه این همه نارو و نامردی
من که میدونم تو دووم نمیاری تو با من
یادش_بخیر جای همتون خالی …دیشب رفته بودم مراسم دانشگاه امام صادق علیه السلامسخنرانی آقا پناهیان و روضه حاج میثم مطیعی … خیلی عالی بود …ولی…از اول مجلس یاد آقا مهدی افتادم بارها اینجا دیده بودمش خیلی دلم برا صورت نازش و صدای قشنگش تنگ شدهمی گفت تو تهران فقط دانشگاه امام صادق میام هیئت …(ارسالی …
نوشته خاطره از همکاران شهید مهدی لطفی نیاسر اولین بار در شهید محمد مهدی لطفی نیاسر. پدیدار شد.
من هیچ وقت علاقه ای به دیدن فیلم های خاطرات نزدیک ندارم...احساس میکنم خاطره ی شفاف توی ذهنم را کدر میکند و تغییر میدهد...ولی وقتی خاطره توی ذهنم تثبیت شد دیگر برایم فرقی نمیکند..
 
 
مثل  کلمات جدیدی که از وجودم روی کاغذ مینویسم و علاقه ای به خواندن دوباره شان ندارم.احساس نوشخوار به من دست میدهد...متن های قدیمی چنین حسی را اما به من القا نمیکنند و اینگونه میشود که من متن هایم را دوباره خوانی نمیکنم و هیچ گاه ویرایش نمیشوند..
 
 
غلط های املایی و ..
#یادش_بخیر
یادش بخیر هر وقت حرف از مناطق و راهیان نور میشد کلی شوق و شور تو چشماش میدیدم . چند بار گفت بیاید دسته جمعی بریم من براتون روایت کنم . ولی حیف هیچوقت جور نشد بریم . چقدر ذوق مناطق رو داشت و به عشقش که شهدا بودن رسید . خوش به حالش ...
خاطره از خواهر شهید لطفی
شهید راه نابودی اسرائیل 
شهید محمد مهدی لطفی نیاسر
خاطره‌ای از جوانمردی تختی
 الکساندر مدوید، قهرمان افسانه‌ای کشتی جهان ، که در رقابت‌های جهانی تولیدوی آمریکا توانست بر غلامرضا تختی غلبه کند ، درباره مسابقه معروفش با جهان پهلوان ایرانی‌ها چنین می‌گوید:
«قبل از آن که غلامرضا را به طور کامل بشناسم و او را بهترین رفیق ورزشی خود بدانم، به او فقط به عنوان یک رقیب خطرناک و مدعی احترام می‌گذاشتم تا این که آن ماجرای معروف پیش آمد.
من از ناحیه پای راست آسیب دیده بودم و غلامرضا در حال عبور از رخ
یه خاطره پررنگ من از کودکیم دارم.یه دوستی بود که موقع فوتبال بازی کردن دو تا تیردروازه گل‌کوچیک داشت که با کمک بچه‌ها میاورد چند تا خیابون اونورتر فوتبال بازی می‌کردیم. یه بار سر یه مسئله‌ای بچه‌ها با این دعوا کردن دروازه‌هاشم پرت کردن سمتش. تنهاترین شده بود عملا، من کمکش کردم دروازه‌هاش رو تا خونه برد، اونم خیلی ازم تشکر کرد. ولی حس اون لحظه‌ای که همه چیز جلوی چشمش خراب شد، استیصالش وقتی دروازه‌ها رو انداختن سمتش و جوش یه طرف یکی از در
خاطره از یک روز برفی انشا کوتاه درباره برف انشا در مورد یک روز سرد زمستانی انشا در مورد برف با مقدمه داستان کوتاه در مورد یک روز برفی یک روز سرد زمستانی را توصیف کنید انشای ذهنی درباره برف انشا در مورد یک روز سرد زمستانی را توصیف کنید
انشا در ادامه مطلب
ادامه مطلب
پرسید تا کی میخوای ولنتاین سیگار بکشی؟شاد باش بخند زندگی کن
 
همونطور که پک عمیقی به سیگارم زدم گفتم
 
ولنتاین یعنی چی؟
 
من به روزی که دستای دلبر تو دستام نباشه میگم جهنم نه ولنتاین
 
روزی که با حسرت از خواب یبدار شم دیگه ولنتاین نیست
 
روزی که تمام دار و ندارم بشه یه قاب عکس ولنتاینه؟
 
شبی که تا صبح گریه مهمون چشام باشه میشه بهش گفت ولنتاین؟
 
شاید ولنتاین برای تو روز عشق باشه.شاید از ذوق و شوق ابراز علاقه ت رو پا بند نباشی.شاید ولنتاین و تو
روز دوشنبه قرار بود بهترین روز از یک سال تحصیلی ام باشد ، چون در آن روز قرار بود اتفاقات خاصی رخ دهد و یک روز خوب و پر خاطره در دفترخاطراتم را ثبت کنم .
صبح دوشنبه از خواب بیدار شدم ، کار هایم را انجام می دادم و وسایلی را که باید برای آنروز به مدرسه می بردم را فراهم می کردم و در آنروزدر نوبت بعد از ظهر باید به مدرسه می رفتم تا این که صبح به سرعت سپری شد و من برای اینکه به مدرسه بروم خودم را آماده کردم .
ادامه مطلب
خیلی وقتها درونمون پر میشه از #خاطرات گذشته ؛ یهو حس میکنی تو چند ثانیه و چند دقیقه ، چند سال از عمرتو ، شیرین و تلخ و زشت و زیبا ، داری میبینی!
نه!
دیدن نه ... انگار الان تو همون لحظه قرار گرفتی و داری تجربه میکنی! به ضربان قلبت ، به گرمی نفس هات و حتی به خنده ای که روی لبات میشینه توجه میکنی و با تلخی از کنارش عبور میکنی... خاطره بعدی ... خاطره بعدی... همشون مثل عکس های یک آلبوم سیاه سفید مرور میشه و میرسه به الان ! به جایی که هستی! به ظاهرت ... به باطنت ...
Download New Music Khatere By Masoud Sadeghloo On Fazmusic
متن آهنگ خاطره از مسعود صادقلو
دوباره خنده هات بی رنگ و رو شدن کی حالتو بد کرد
برو ولی اگه دلت هوایی شد بدون فکر برگرد
برو ولی هیچوقت یادت نره که من چشم انتظارتم
دیوونه حالیت نیست دلت باهام نیست اما بیمارتم
من که میدونم باز برمیگردی چه کاریه این همه نارو و نامردی
من که میدونم تو دووم نمیاری تو با من یه دنیا خاطره داری
من که میدونم باز برمیگردی چه کاریه این همه نارو و نامردی
من که میدونم تو دووم نمیاری تو با من
انیمیشن inside out رو دیدیم همه احتمالا.. و هر کس حداقل با یه قسمتیش همزاد پنداری کرده. من الان اتفاقی زدم وسطش و اون صحنه اومد که داره خودشو به کلاس معرفی می‌کنه، و یه خاطره غمگین جزو خاطره های اصلیش اضافه میشه.. برای اینکه جلوشو بگیرن همه خاطره های اصلیش یهو محو میشن. همه ابعاد شخصیتش ناگهان خاموش میشن. من دقیقا خود این صحنه‌ام. خیلی وقته. نمی‌دونم حتی از کی شروع شد. یادم نمیاد. ولی بارها و بار ها شده وسط گریه یهو همه چیز برام بی معنی بشه. یه دفعه ن
خاطره : کتاب سرمایی
فصل بهار بود با بوی گل های زیبا و معطرش.توی اتاق نشسته بودم و داشتم کتاب «گرگ ها از برف نمی ترسند» رو می خوندم، حسابی سردم شده بود.رفتم تو آشپزخونه و به مامانم گفتم:« چقدر هوا سرد شده ها!»مامانم گفت:« هوا به این خوبی، کجاش سرده؟»یه چیزی خوردم و اومدم نشستم بقیه کتاب رو خوندم. از روحیه نوجونای کتاب پر از انرژیشده بودم، از تغییرهای خوب شخصیت های داستان طی این سختی ها شگفت زده شده بودم و دلم برای نوجوونهای توی کتاب سوخت که تو او
سردار عوض شهابی‌فر در مراسمی که به یاد سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی در حسینیه ثارالله شهر یاسوج برگزار شد شهادت این سردار  را مصیبتی عظیم دانست و گفت: خدا به ما توفیق داد بعد از جنگ تحمیلی چند سالی از وجود این شخصیت بزرگوار بهره بردیم. شهید سلیمانی در دل همه از کوچک تا پیرزن و پیرمرد جای داشت.
ادامه مطلب
#شهید_سید_مجتبی_علمدارشیوه خاصی شهید سید مجتبی علمدار در جذب جوانان داشت گاهی حتی خود من هم به سّید می گفتم: اینها کی هستند می آوری هیأت؟ به یکی می گویی بیا امشب تو ساقی باش. به یکی می گویی این پرچم را به دیوار بزن و .. ول کن بابا! می گفت: نه ! کسی که در این راه اهل بیت(ع) هست که مشکلی ندارد ، اما کسی که در این راه نیست ، اگر بیاید توی مجلس اهل بیت(ع) و یک گوشه بنشیند و شما به او بها ندهید می رود و دیگر هم بر نمی گردد اما وقتی او را تحویل بگیرید او را جذب
#یادش_بخیر
یادش بخیرسال ۸۵ میخواستم برم مناطق جنگی . بهم گفت یه دیوار توی طلائیه هست که من روش یه جمله نوشتم . اگه تونستی پیداش کنی . منم وقتی به طلائیه رسیدم تا دیوار رو دیدم خطش رو شناختم . چون هیچکس هنوز به این خط وارد نبود .
 ( احب الله من احب حسینا ) 
ازش عکس گرفتم و وقتی برگشتم نشونش دادم . لبخندقشنگ همیشگی رو زد و گفت آففففرین همینه . یادش ‌بخیر ...
خاطره از خواهر شهید لطفی نیاسر
شهید راه نابودی اسرائیل
شهید محمد مهدی لطفی نیاسر
خاطره کتابخوان معلول
خاطره کتابخوان معلول
 
خاطره کتابخوان معلولدیدی بعضی وقتا هرکاری می‌کنی حالِ دلت خوب بشو نیست؟!با چند تا دوستی که معمولا با اونا بودی حس خوب داشتی، این ‌ور اونور میری، حالت خوب نمیشه…موسیقی مورد علاقه‌ات رو گوش میدی، نوچ‌…بازم خوب نمیشه…تفریح و سفر میری…میبینی نه، مث اینکه باز کارساز نیست…اما یهو یکی میاد یه کتابِ مشتی بهت میده… و انگار پرتت می‌کنه وسط بهشت!میری تو کتاب و نمی خوای از توش در بیای!اصلا تا حالِ دل
Artist: GFriend | Music Name: Memoria | Genre: Pop | Released: 2019 | Album: Time for Us | GFriend – Memoria (Music Video)
هنرمند: جی فرند | نام موزیک: خاطره | سبک: پاپ | تاریخ انتشار: 2019 | ملیت: کره جنوبی
دانلود موزیک ویدیو کره ای گروه (جی فرند) GFriend با نام (خاطره) Memoria 

ادامه مطلب

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها